مامانی که نمیدونه چرا بعضی وقتها دلش میگیره
یالطیف هزار اسم داری و من از آن همه اسم " لطیف " را دوستتر دارم که یاد ابر و ابریشم و عشق میافتم. خوب یادم هست از بهشت که آمدم، تنم از نور بود و پَر و بالم از نسیم. بس که لطیف بودم، توی مشت دنیا جانمیشدم. اما ... زمین تیره بود. کدر بود، سفت بود و سخت. دامنم به سختیاش گرفت و دستم به تیرگیاش آغشته شد. و من هر روز قطرهقطره تیرهت...